مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ نیروهای مهاجم تا پشت در بیمارستان آمدهاند. صدای گلوله، گوش پاوه را کر کردهاست. مرداد۱۳۵۸ است و درست از زمانی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، گروههای سیاسی مسلح بهویژه حزب دموکرات کردستان ایران و بعدها کوملهها، سر ناسازگاری برداشتند. میخواهند از ایران جدا شوند و در این مسیر از هیچ جنایتی، ابایی ندارند. شمال غرب کرمانشاه، ماهها صحنه آشوب است، اما در بیستوسوم مردادماه ساعتهای تاریکی از راه میرسد که هیچکس فکرش را هم نمیکرد.
۹۶ ساعت جهنمی از همان لحظه آغاز میشود. همه راههای ارتباطی پاوه بسته است. مصطفی، نماینده دولت موقت، خودش را در میانه دود و آتش به میدان میرساند. نیروهای مهاجم آنقدر حلقه محاصره را تنگ و تنگتر کردهاند که نیروهای انقلاب، ارتش، خانوادهها و کادر درمان و دهها مجروح در ساختمان آسیبدیده یک بیمارستان در مرکز شهر گیر افتادهاند و برای زندهماندن میجنگند. مواد غذایی تمام میشود. دارویی باقی نمیماند. دیوارهای سفید بیمارستان، به سرخی میزند. مصطفی، مقاومت را میشناسد.
برق نیست، آب نیست. صدای گریه کودکان وحشتزده، قلبش را مچاله میکند و میداند که شاید طلوع فردا را هرگز نبیند. تفنگ در دستانش است و میان تختهایی که دیگر جای خالی ندارند، میآید و میرود و آرامش میریزد. کلماتش مرهم است. در ۴۸ ساعت زجرآور که همه چشم انتظار پایان قصهاند، مصطفی تلاش میکند تا پایانبندی قصه را عوض کند و کورسوی امیدی باقی بگذارد.
تنها رشته ارتباط او با جهان بیرون، یک خط تلفن است و «اگر نیایید، این آخرین پیام من است» را زمانی پشت تلفن فریاد میکشد که گلولهها از دیوارها عبور میکند و بالای سر کودکان و مجروحان مینشیند. پیام به گوش امام میرسد. ساعتی بعد فرمان امام صادر میشود. «فورا عازم پاوه شوید و تا ریشهکن کردن کامل ضدانقلاب، آنجا را ترک نکنید.»
یگانهای ارتش در مسیرند. تانکها و بالگردها راه افتادهاند. نیروهای سپاه از شهرهای اطراف خودشان را میرسانند و مردم عادی با وانت، کامیون و پیاده از روستاهای اطراف به سمت پاوه حرکت میکنند. بنیصدر فرمان میدهد که هوانیروز حق دخالت در این نبرد را ندارد، اما خلبان علیاکبر شیرودی، به همراه خلبانان هوانیروز، به سمت غرب راهی میشوند. بیمارستان در قلب پاوه است و پاوه در محاصره کوهستان و جادههای باریک و پرخطر. نیروهای مهاجم، مسیر را ناامن کردهاند، اما فرمان، فرمان امام است.
مردم پاوه در خانهها مخفی شدند و هنوز سرهای بریده و بدنهای مثلهشده کف خیابانهای پاوه است. شورشیان، برای نگهداشتن مردم در خانههایشان، لحظه به لحظه، گرد مرگ و وحشت به روی شهر میپاشند. وقتی شب از نیمه میگذرد، اولین واحدهای کمکی به ارتفاعات شهر میرسند. در گرگومیش هوا، مصطفی صدای درگیریهای تازه را میشنود. هنوز نمیداند آن بیرون چه خبر است.
هنوز نمیداند که آب برای خاموش کردن این آتش آوردهاند. پس از ۴۸ساعت مقاومت بیوقفه، بالاخره ورق برمیگردد. خودش را به یکی از پنجرههای بیمارستان میرساند. صدا بالگرد است. نیروها رفتهرفته سرمیرسند و چند ساعت بعد و وقتی خورشید، عمود بر پاوه میتابد، محاصره رسما پایان مییابد. مهاجمان به سمت کوهها متواری میشوند و مردم کمکم از خانههایشان بیرون میزنند. مصطفی و شهر، دوباره نفس میکشند. هرچند میان صدها کشته و زخمی، توان لبخند زدن ندارند.
نام «مصطفی چمران»، نام پرآوازه تاریخ معاصر ایران است. در سال ۱۳۱۱ به دنیا آمد و تنها چهلونه سال بر این خاک زیست. در این نیمقرن، راهی را رفت که انگار چند زندگی را در خود جای داده بود. دانشجوی شهر تهران بود، در امریکا پژوهشگری میکرد، در لبنان مبارز بود و در صحنه سیاست ایران، یک ناجی. هر جا که ایستاد، نقش خود را به گونهای زد که رد پایش تا دههها پاک نشد.
خبر شهادتش، شبیه به خاموشی ستاره نبود. درستتر این است که بگوییم، شهابی گذر کرد؛ پرشتاب، کوتاه و درخشان. شهابی که در دل آسمان تاریک نور شد، به تحقق آرزوها امید بخشید و رفت. مصطفی چمران یک فرمانده، سیاستمدار و اندیشمند بزرگ بود.
او ترکیب کمیابی از عقل و احساس و علم و عرفان بود. مردی در میانه جنگ و شعر؛ معلم امروز و فردا. از قلب بیروت تا مرزهای فلسطین اشغالی، در قلب مظلومان جای گرفت و شرح مبارزاتش، آینه تمام نمای شجاعت و فروتنی است. او در دفاع مقدس، جنگهای نامنظم بسیاری را مهندسی کرد و نقطه اتصال، نیروهای داوطلب، ارتش و سپاه بود. دشمن بارها جان او را هدف قرار داد و بارها چمران از مهلکه گذر کرد. نبوغ علمی، نظامی، عاطفی و سیاسی چمران، درهمآمیختگی اعجابانگیزی بود که از او اسطورهای تمامنشدنی ساخت.
فیلم سینمایی «چ» به کارگردانی و نویسندگی ابراهیم حاتمیکیا، در سیودومین جشنواره فیلم فجر به روی پرده رفت، و نامزد ۹سیمرغ شد که درنهایت ششجایزه را به خود اختصاص داد. در این فیلم فریبرز عربنیا در نقش شهید مصطفی چمران ایفای نقش میکند. این فیلم داستان دو روز از زندگی شهید چمران طی نبرد پاوه را به تصویر میکشد. مریلا زارعی و بابک حمیدیان از دیگر بازیگران این فیلم سینمایی هستند. همچنین فردین خلعتبری آهنگسازی این اثر سینمایی را عهدهدار بوده و محسن چاووشی تیتراژ «چ» را خوانده است.
شهید مصطفی چمران در جبهههای جنگ - ۱۳۵۹